
هم با تنفس جنگل مخالفم هم با روشهاي كنوني جنگلداري
اوضاع جنگلهاي ايران بسيار وخيم است؛ مخصوصا بهرهبرداريهاي نادرست از جنگلهاي شمال ايران بحراني را پديد آورده كه برخي متخصصان معتقد هستند بايد حداقل به مدت ١٠ سال به جنگلهاي شمال استراحت دهند و از آنها برداشت چوب نكنند. نظر شما در اين باره چيست؟
به اعتقاد بسياري از بزرگان علم جنگل كه من نيز با آنها هم عقيده هستم بهترين جنگل اين است كه بر مبناي اصل توسعه پايدار بهرهبرداري شود. در سال ١٣٤٢ سازمان منابع طبيعي جنگلهاي ايران را قابل احيا، ملي و در اصل دولتي اعلام كردند تا اصوليتر از آن بهرهبرداري و حفاظت شود و سطح جنگل افزايش يابد. بر اساس آمارهاي فائو و همچنين سازمان جنگلها و منابع طبيعي كشور، ٤/٣ ميليون هكتار سطح حجم درختان سرپا، متوسط ٤٠٠ مترمكعب در برخي نقاط ٥٠٠ تا ٧٠٠ و رشد سالانه بين ٥ تا ٧ مترمكعب در هكتار در سال ٤٢ گزارش شده است. امروز پس از گذشت ٤٢ سال در شمال كشور ٩/١ ميليون هكتار جنگل داريم؛ حجم درختان سرپا متوسط ٢٠٠ مترمكعب و رشد سالانه ٢ تا ٣ مترمكعب در هكتار است. در اصل ما افتي ٥٠ درصدي داشته ايم و اصلا اوضاع خوبي نداريم.
چرا اين اتفاق افتاده است؟ اين همه طرح و مصوبه و شعار و حفاظت و نهالكاري و بودجه كه صرف شده چرا بايد اين همه تنزل سطح داشته باشيم؟
سازمان جنگلها در تمام كشورهاي پيشرفته، بهرهبرداري و حفاظت را خودش با كادر متخصص و اداري خود انجام ميدهد؛ اما اين امر در ايران به «بخش خصوصي غيرمتخصص و صرفا تجاري» سپرده شده كه تحصيلات و دانش جنگل ندارد و نگاهش نيز صرفا تجاري است و ميخواهد در كوتاهترين مدت با حداقل سرمايه، بيشترين سود را داشته باشد كه طبيعي هم هست. بالاخره بخش خصوصي است و آمده كه به سود برسد و تجارتي براي خودش دست و پا كند. اگر غير از اين عمل كند تاجر نيست. ميخواهند به اندازه توپ فوتبال به دولت سود بدهند و به قدر زمين فوتبال به خودشان سود برسانند. قابل فهم است كه اين آقا نميتواند يا نميخواهد بر مبناي اصل توسعه پايدار از جنگلها بهرهبرداري كند. چون اصلا نميداند چيست و چگونه است. در اصل، سازمان جنگلها با ملي كردن جنگل، جنگلها را از حسن گرفته و داده به حسين. جنگل قانونا ملي شده ولي در كار اهمال و كوتاهي شده است. از مالك خصوصي گرفته چون معتقد بوده كه آنها بلد نيستند جنگلها را اداره و حفظ كنند و داده است به بخش خصوصي نابلدتر. از سوي ديگر حفاظت هم به همين بخش خصوصي و افراد حقوقي و حقيقي سپرده شده است. در حالي كه اين وظيفه بايد به عهده خود سازمان جنگلها باشد. تمام اينها دليلش اين است كه مسوولان مملكت از سال ٤٢ تا امروز، توجهي به جنگلها و منابع طبيعي نداشتهاند. سازمان جنگلها و پيمانكاران بهرهبردار، جنگل را صرفا منطقهاي ميدانستند كه چوب توليد ميكند و بايد از چوب آن بهرهبرداري شود. در حالي كه همانطور كه در كتابم « شناخت، حفاظت و بهسازي محيط زيست ايران» نوشتهام جنگل داراي ١٨ كاركرد است كه يكي از آنها توليد چوب است و ارزش ريالي بسياري ديگر از وظايف آن از ارزش ريالي چوب بيشتر است. اما ميبينيم كه نهايتا ديگر كاركردهاي جنگل به دست فراموشي سپرده شده و امروز فقط صحبت از آن داريم كه بهرهبرداري بكنيم يا نكنيم؟
سومين وظيفهاي كه «ملي شدن» جنگلها براي سازمان جنگلها تعيين كرده «توسعه سطح جنگل» است، آيا اين سازمان در اين مورد موفق بوده است؟
سازمان جنگلها دلخوش است كه به عنوان مثال سالي ٢٠ ميليون اصله نهال توليد و توزيع ميكند؛ ولي نميداند كه اين نهالها در كجا كاشته ميشود و چند درصد آن زنده مانده و واقعا درخت ميشود؟ تمام اين مسائل ناشي از آن است كه سازمان جنگلها كارشناسان لازم را در اختيار ندارد و به گفته مسوولان در چند دهه اخير چهار هزار كارشناس بازنشسته شده ولي در آن حد استخدام نشدهاند. نهايتا و اجبارا مسوولان اين سازمان فقط امر نظارت را بر عهده گرفتهاند. پس مشكل اصلي در جاي ديگر است.
مشكل در كجاست؟ اين جاي ديگري كه ميفرماييد كجاست كه اين همه تخريب و كاهش سطح را براي جنگلهاي ايران به ارمغان آورده است؟
مشكل اين است كه كارشناس را ابتدا مسوول كردهاند كه تو نظارت كن، اما در همان حال او را منفعل كردهاند. سازمان جنگلها افكار خود را معطوف به تهيه طرحهاي جنگلداري كرده است تا به امر بهرهبرداري. بهرهبرداري را هم به بخش خصوصي سپرده. به عنوان مثال، اولين طرح جنگلداري در ايران، به وسيله آقاي «ژان تي» فرانسوي در جنگلهاي بهشهر تهيه شد و در دهه ٣٠ شمسي به اجرا درآمد. پس از آن «پروفسور گلايزر» طرح جنگلداري نوينتري را در جنگلهاي لوه گلستان (مازندران وقت) به مرحله اجرا درآورد كه از طرح قبلي پيشرفتهتر بود. در دهه ٥٠ «پروفسور اتر» و «ترگواف» در جنگلهاي فريدونكنار نوشهر به مرحله اجرا درآوردند كه سازمان جنگلها اين طرح را در تمامي جنگلهاي خطه شمال از گيلان تا گلستان تعميم داد. در حالي كه اين طرحها فقط براي آن نقطه خاص مناسب بودند و ما نميتوانيم طرحي را كه براي جنگلهاي جلگهاي تهيه شده، در ميان بند يا كوهستان اجرا كنيم و بالعكس. طرح بايد مناسب توپوگرافي منطقه و تيپ جنگل باشد و اجراي يك طرح در كل جنگلهاي شمال باعث پديد آمدن اختلالات جدي در سطح جنگل خواهد شد. در سال ١٣٨٠ با اعتبار سازمان ملل، خواستم طرحي را در زادگاه خودم در «سري ٣ شيلر» به اجرا در آورم. اين طرح صرفا حفاظتي و با مشاركت مردم بود و از آن مهمتر اينكه تمام وظايف جنگل به جز بهرهبرداري را در بر ميگرفت. اداره كل منابع طبيعي با طرح من مخالفت كرد زيرا با طرح جنگلداري استاندارد خودشان مطابقت نداشت. با اينكه توضيح دادم كه اين طرح به روز شده و منطبق بر استانداردهاي علمي روز است و تمام جوانب اجتماعي-اقتصادي-علمي و فرهنگي در آن مدنظر قرار گرفته است. اما سازمان جنگلها اين طرح را تصويب و تاييد نكردند زيرا با پاراگرافهاي بيان شده از سوي «ژان تي» و «گلايزر» در نيمه قرن بيستم مطابقت نداشت. آنها فقط طرحهاي سنتي را تاييد ميكنند و حوصله تدوين طرحهاي جديد در اين سازمان وجود ندارد. ترجيح ميدهند مدلهاي قديمي قرن بيستم را در قرن ٢١ اجرا كنند و اين نميتواند جواب بدهد و علمي نيست. نتيجهاش هم نابودي جنگلهاست كه ميبينيم. به اين دليل بايد يك تحول ساختاري در سازمان جنگلها به وجود بيايد. از ديگر بيمهريهايي كه بر منابع طبيعي تجديدپذير روا شد تصدي پستهاي كليدي به وسيله افراد غيرمتخصص است. رياست يك سازمان، لازم نيست حتما متخصص باشد چرا كه پست سياسي است اما معاونان، مشاوران و مديران كل بايد متخصص باشند. در زماني نه چندان دور مديركل منابع طبيعي استان تهران مهندس كشاورزي، مديركل منابع طبيعي آذربايجان شرقي ليسانس حسابداري بوده و اداره كل منابع طبيعي مازندران را نيز فردي غيرمتخصص اداره ميكرده است. مسلما اين ساختارها بايد عوض شود.
براي همراه كردن مردم با حفاظت از منابع طبيعي و جنگل چه بايد كرد چون به نظر ميرسد مردم نيز مانند مسوولان به اهميت جنگل پي نبردهاند؟
بله، درست است. در كنار مطالب تخصصي ديگر كه گفته شد دو فاكتور مهم ديگر هم وجود دارند كه به آنها توجه كمتري شده است. نخست فقر مادي حاكم بر روستاها كه باعث ميشود كشاورزان به اصطلاح خودشان خرابه را آباد و جنگل را تخريب كنند تا به سطح زمين كشاورزي بيفزايند. چون براي ادامه حيات راه ديگري ندارند و تا هنگامي كه دولتها با فقر مادي مبارزهاي اثرگذار نكنند چنين خواهد ماند و حفظ منابع طبيعي و جنگل ممكن نيست. دوم فقر فرهنگ زيستمحيطي است. مردم اصولا براي منابع طبيعي و محيط زيست ارزش خاصي قايل نيستند چرا كه آموزشهاي لازم را نديدهاند. در اين راستا تمامي ارگانهاي دولتي مثل سازمان جنگلها و مراتع، سازمان حفاظت محيط زيست، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان صدا و سيما و نيز مسوولان شهرها در اجراي وظايف خودشان كوتاهي كردهاند. نهادهاي غيردولتي هم به وظايف خود خوب عمل نكردهاند؛ گرچه بايد گفت دولتها نيز از آنها حمايت لازم را به عمل نياوردهاند.
قاچاق چوب در جنگلهاي شمال بسيار فراگير است. طبق آمارها ميزان قاچاق چوب در اين جنگلها يك ميليون و ٨٠٠ هزار مترمكعب است كه در مقايسه با ٨٠٠ هزار مترمكعب برداشت قانوني چوب، رقم تكاندهندهاي است. چرا نميتوانند با اين پديده مبارزه كنند؟
براي همين با طرح استراحت جنگلها موافق نيستم. آيا اگر به جنگل استراحت بدهيم و دست پيمانكار را از جنگل قطع كنيم، قاچاقچي با اين وجدان خفته، به جنگل استراحت ميدهد؟ آيا آن روستايي كه به خاطر بقاي خودش جنگلتراشي ميكند به جنگل استراحت ميدهد؟ آيا دامدار با دامداري ابتدايي كه خود درآمد اندكي دارد و درخت را «كت ميزند» يا آتش ميزند تا آفتاب بيشتري به زمين جنگل بتابد و علوفه براي دام سبز شود به جنگل استراحت ميدهد؟ با كمال اطمينان ميتوانيم بگوييم خير. استراحت جنگل به معناي اين است كه سالي ٦٠٠ تا ٨٠٠ مترمكعب چوب كمتر بهرهبرداري شود، ولي بقيه تخلفات در جنگل انجام ميگيرد.
قرار نيست جنگل را خالي از نيروها كنند. نيروهايي براي حفاظت در جنگل هستند؛ فقط ديگر اجازه قطع درخت و بهرهبرداري چوب نخواهند داشت.
اين، يك رويا بيش نيست. در حالي كه دولت هماكنون كه از جنگل، چوب برداشت و كار توليد ميكند و به اقتصاد كشور كمك كرده و پول درميآورد حاضر نيست نيروي متخصص لازم را استخدام كند. چطور ميشود انتظار داشت در حالت استراحت، كه درآمدي از جنگل ندارد نيروي لازم براي حفاظت در اختيار جنگل قرار بگيرد؟ اينگونه پيشنهادها براي كشورهاي اروپاي مركزي و شمالي، به دليل درك بالاي محيط زيستي مردم و دولت امكانپذير است، ولي در ايران رويايي بيش نيست و ما تا رسيدن به آن نقطه فاصله زيادي داريم.
برخي حل معضل نابودي جنگلها را در ادغام سازمان جنگلها در سازمان حفاظت محيط زيست ميدانند و گروهي معتقدند بهتر است سازمان محيط زيست در سازمان جنگلها ادغام شود. نظر شما چيست؟
من نميدانم آنها چه هدفي را تعقيب ميكنند؛ اما سازمان جنگلها با سابقهاي نزديك به يك قرن و نيز سازمان حفاظت محيط زيست با سابقهاي نزديك به نيم قرن، هيچيك كارنامه سبزي ندارند كه كفالت اين سازمان بر عهده آن سازمان يا بالعكس قرار گيرد و دردي را دوا كند. بايد اساسي فكر كرد و يك تحول و دگرگوني مديريتي و برنامهريزي به وجود آورد تا بتوان كار را در مسير صحيح آن قرار داد. يعني بهرهبرداري، حفاظت، توسعه جنگل با دست خود مهندسان جنگل در سازمان جنگلها يا به صورت شركت تعاوني مهندسان جنگل، مبارزه با فقر مادي و فرهنگ زيستمحيطي. وگرنه ادغام سازمانها درهم يا پيشنهاد اينكه سازمان محيط زيست در وزارت صنايع و معادن ادغام شود يك عقبگرد ٢٠٠ ساله است كه حتي فكر كردن به آن نيز اشتباه است. اينگونه كار كردن راهحل عاقلانه و منطقي نيست و بايد سيستم سازمانهاي محيط زيست و جنگلها و مراتع عوض شود. با سيستم فعلي كه خانوادگي اداره ميشود نميتوان كاري از پيش برد. همچنان كه طرح صيانت از جنگلهاي شمال مصوب شد ولي كاري از پيش نبرد.
اما مشكل ايران اين است كه فرار از قانون زياد است. برخي پيمانكاران تخلف ميكنند و هيچ نظارتي نيز ظاهرا بر كار آنان نيست. حال ادامه اين طرحها كه با نام جنگلداري و در اصل مصداق صريح جنگلخواري است فقط باعث از دست رفتن جنگلهاي ايران نميشود؟
همه اينها را من نيز خبر دارم و براي همين هم ميگويم كه با شيوه بهرهبرداري فعلي مخالفم و اصولا اعتقاد دارم كه در كتابچه طرحهاي جنگلداري بايد بازبيني اصولي انجام گرفته و طرحهاي جنگلداري بر مبناي اصول حفاظتي، زيست محيطي، اجتماعي و اقتصادي تهيه و اجرا شود. از سوي ديگر مجري اين طرحها نيز بايد خود سازمان جنگلها باشد نه بخش خصوصي غيرمتخصص و صرفا تاجر. وقت آن رسيده كه مجريان غيرمتخصص طرحهاي جنگلداري با جنگل خداحافظي كنند. اگر جنگل را به ضعيفترين جنگلبان بسپاريم بهتر از اين است كه براي بهرهبرداري به دست بخش خصوصي بدهيم. ولي جايگزين اين شيوه طرح تنفس نيست. همچنين در كنار اين موضوع، در دانشكدههاي منابع طبيعي و محيط زيست ايران، مثل بقيه كشورهاي جهان، به جاي اقتصاد كلاسيك، اقتصاد محيط زيست تدريس شود. اين مجموعه ميتواند به عنوان يك راهحل همهجانبه به كار آيد.
به نظر شما ساختاري مانند سازمان جنگلها و مراتع كه با پول بهرهبرداري از جنگل اداره ميشود و نگاهش و حياتش وابسته به چرخيدن چرخ كارخانههاي نئوپان و كاغذ و چوب است، ميتواند از عهده بهرهبرداري درست و اين تغيير ساختاري كه ميفرماييد بربيايد؟
بله، ميتوانند، به شرطي كه دفترچههاي طرحها عوض شود و الگوهاي بهرهبرداري بر مبناي توسعه پايدار باشد. چون آن مهندسان جنگل به هر حال اكولوژي خواندهاند و روابط آب و هوا و خاك و گياه و… را ميدانند. اكوسيستم و شرايط نگهداري از آن را خواندهاند. تخصص ايشان همين است. اگر دفترچههاي طرحهاي بهرهبرداري بر مبناي قوانين جديد اكولوژيكي تغيير كند و فاكتورهاي اقتصادي، زيست محيطي و اجتماعي و فرهنگي نيز در آن دفترچهها لحاظ شود حتما ميتوانند. الان دفترچه دست آنها را بسته است؛ همچنان كه طرح بنده را نيز به دليل عدم انطباق با دفترچه قبول نكردند.
و سخن آخر…؟
همان حرف اولم را تكرار ميكنم. شما در يك نقطه دنيا به من نشان بدهيد كه جنگلهايشان را با طرح تنفس و استراحت نگهداري كرده باشند. در روند جنگ جهاني دوم نيمي از جنگلهاي اروپا از بين رفت، براي بازسازي آن جنگلها هرگز به آنها استراحت ندادند. استراحت مال كشوري است كه رفاه و فرهنگ محيطزيست در آن باشد و فقر را ريشهكن كرده باشند. اما در كشور ما نهتنها جواب نميدهد بلكه اوضاع خرابتر ميشود. بايد ساختار سازمان جنگلها و مدل و الگوي بهرهبرداريها را تغيير داد.